غریب آمدی و آشنا رفتی
اما من که خوب میشناسمت
من بار ها
ترا بارها در انتهای رویایی غریب دیده بودم
ترا در خانه
در خواب آب
درخیابان
در انعکاس رخسار دختران ماه
در صف خاموش مردمان
اتوبوس
ایستگاه و
سایه سار مه آلود آسمان.
تمام این سالها همیشه کسی از من سراغ ترا میگرفت
تو نشانی من بودی و من نشانی تو
...
راه دور تهران آیا
همیشه از ترانه و آواز ما تهی خواهد ماند؟
حوصله کن
خواهیم رفت
اما خاطرت باشد
همیشه این تویی که میروی
همیشه این منم که میمانم.
*گاهی بازی خیلی زود تموم میشه اما ما قدرت باورش رو نداریم اما من همیشه بیرحم ترین فرد برای واقعیات زندگی خودم بودم.
وبلاگت بسیارجالب ومفید بود شما هم به ما سربزنید اگر برایتان ممکن میباشد وبلاگهای من را در لینکستان خود قرار دهید تا زیر سایه شما نسیمی به ما بوزد و بازدیدکنندگان شما گوشه چشمی به وبلاگ ما داشته باشند پیروز باشید به امید روزی که وبلاگهای من باعث شادی و امید شما دوست عزیز شود=>
http://www.dvp.mihanblog.com
سکس 5 قاره/شرکت درجایزه800دلاری
http://www.mamno-13.blogsky.com
ورود 13- ممنوع
بیخود نبود سقراط می گفت "زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد". پشت این سخن این است که ما در زندان افکار دیگران گرفتاریم و یک روز باید این جسارت را بخرج دهیم و یک بازبینی جدی انجام دهیم. متاسفانه تمام جهان بینی ما را دیگران و رفتارهایشان در همان کودکی جهت دهی میکنند و وقتی به عقل و شعور رسیدیم بر اساس آن چیزی که دیگران در ذهن و روان ما کاشته اند زندگی خود را ادامه می دهیم.